امیرالمؤمنین (ع):
چون روایتى را شنیدید، آن را بفهمید و عمل کنید، نه بشنوید و نقل کنید، زیرا راویان علم فراوان، و عملکنندگان آن اندکاند.» (نهجالبلاغه: حکمت 98)
یادداشتها:
ـ نهجالبلاغه. ترجمه محمد دشتی (1386). تهران: قدر ولایت.
مهدی سیمایی مینویسد:
قبول یا رد حدیث اغلب وابسته به معنا و متن حدیث است. در نمونههای فراوانی، حدیث صحیح و معتبری درست فهمیده نمیشود و سبب انحراف و اشتباه میگردد. گاهی هم حدیثی یافت میشود که سندش بیعیب و نقص است، اما متنش باورپذیر نیست و به صورت یقینی باطل است و صدور آن از معصوم (ع) محال است. بدین دلایل، دانش فقهالحدیث جایگاه و اهمیت والایی دارد. پیامبر (ص) و امامان (ع) نیز ارزش نقل روایت را در برابر فهم و تلاش در درایت حدیث، ناچیز دانستهاند. امام صادق (ع) فرموده است: ”حَدیثٌ تَدْریهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدیثٍ تَرْویه؛ درایت و فهم کامل یک حدیث بهتر از نقل هزار حدیث است. [1] در روایات چندی نیز امامان مخاطبان خود را به درایت در مقابل اهتمام به نقل فراخواندهاند: ”علیکم بالدرایات لا بالروایات. [2] امام علی (ع) فرمودهاند: ”هِمَّةُ الْعَاقِلِ الّدِرَایةُ و هِمَّةُ الْجَاهِلِ الرِّوَایة؛ همت عاقل و عالم، درایت و دستیابی به فهم کامل مقصود سخن است و همت جاهل، نقل آن است. [3] در نتیجه باید در پی رسیدن به مراد حدیث و فهم کامل آن بود، که بدون فهم نه میتوان حدیثی را پذیرفت و نه میتوان به حدیثی معتقد شد یا طبق آن عمل کرد.» (سیمایی، 1398: 60)
پانوشتها:
[1] صدوق، معانی الأخبار (ص 2)؛ مجلسی، بحار الأنوار (ج 2، ص 4)
[2] کراجکی طرابلسی، کنز الفوائد (ج 2، ص 31)؛ مجلسی، بحار الأنوار (ج 2، ص 60)؛ شهید ثانی، منیة المرید (ص 370)
[3] دیلمی، أعلام الدین (ص 87، با تفاوتی اندک)؛ کراجکی طرابلسی، کنز الفوائد (ج 1، ص 200 و ج 2، ص 31)؛ مجلسی، بحار الأنوار (ج 2، ص 160)
یادداشتها:
ـ سیمایی، مهدی. (1398). مشهورات بیاعتبار در تاریخ و حدیث: دفتر اول. قم: کتاب طه.
ـ یادداشت مرتبط:
نعمتالله صالحی نجفآبادی مینویسد:
بسیاری از مفسران و شاید اکثر آنان جمله ”فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ [یوسف: 42] را چنین معنی کردهاند که شیطان یوسف را از یاد خدا غافل کرد، از این جهت [که] از مخلوق کمک طلبید و مجازات او این بود که چند سالی در زندان ماند، ولی این مطلب به سه دلیل قابل قبول نیست:
➊ در امور عادی آنجا که عاقلانه باشید کمک خواستن از مردم مشروع است و هیچ مانعی ندارد، بلکه گاهی کمک نخواستن بیمورد است. و از این رو [.] هنگامی که یوسف تعبیر خواب شاه را گفت و او احضارش کرد، پیش از آنکه از زندان بیرون آید، توسط فرستاده شاه از او خواست که قضیه بانوان را مورد تحقیق و بررسی قرار دهد و پاکدامنی او ثابت شود؛ آنگاه از زندان خارج شود و شاه تحقیق کرد و بیگناهی یوسف ثابت شد. آنوقت از زندان خارج شد و اگر این طور درخواست عادی مشروع نبود، باید در اینجا هم به جرم اینکه از مخلوق کمک خواسته است مجازات شود و مثلاً این موقع هم از زندان آزاد نگردد.
در اینجا هم بیش از این نیست که یوسف از رفیقش خواست که جریان کار او را به شاه بگوید که بیگناهی او ثابت شود و این مطلب با توکل به خدا منافات ندارد، زیرا معنای توکل این است که انسان خداوند را علتالعلل دستگاه هستی بداند و معتقد باشد که بدون اذن پروردگار هیچ سببی تآثیر نمیکند، نه اینکه از اسباب و علل عادی یکسره دست بکشد، و مثلاً اگر درندهای به او حمله کرد و کسی هست دفع شر آن را بنماید، از او کمک نخواهد و بگوید این با توکل سازگار نیست. یوسف صدیق در اینجا بیش از این کاری نکرد که برای رفع کردن شری که از بانوی عزیز به وی متوجه شده و زندانی گشته بود درخواست کرد که رفیقش قصهٔ او را به شاه بگوید و بیگناهی او ثابت گردد و این هیچ مانعی ندارد، بلکه سکوت در این مورد ناروا و ترک اولی است.
➋ اینکه معنایی که برای این آیه گفتهاند با لفظ آیه سازگار نیست، زیرا اگر غافل شدن یوسف از یاد خدا سبب شده باشد که به آن شیخ بگوید: شاه را از حال من آگاه کن، باید عبارت آیه این طور باشد: أَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ؛ زیرا او باید [اول] از یاد خدا غافل شود و [سپس] درخواست یوسف مترتب بر غفلت باشد [.]، در حالی که لفظ آیه این است ”وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ [یوسف: 42]؛ معلوم میشود اول یوسف آن درخواست را کرده و سپس آن فراموشی حاصل شده، و این فراموشی آن رفیق بیوفاست که بعد از آزاد شدن دیگر به فکر رفیق خود نبود، و معنای کلمهٔ ”ذِکْرَ رَبِّهِ این است که آن یادآوری که مربوط به سرپرست آن شخص ــ یعنی شاه ــ بود فراموش شد، یعنی شاه را یادآوری نکرد.
➌ اینکه در [.] سه آیه بعد آمده است: ”وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ [یوسف: 45] یعنی از آن دو رفیق آنکه آزاد شد و پس از مدتی یادش آمد گفت: من شما را به تعبیر خواب (شاه) آگاه میکنم پس مرا به زندان بفرستید (تا از آن رفیق زندانی سابقم تعبیر خواب را بپرسم) معلوم میشود: آن رفیق فراموشکار پس از مدتی به یاد یوسف افتاده است. بنابراین جمله ”فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ [یوسف: 42] در آیه مورد بحث مربوط به اوست، نه به یوسف. و مقصود این است: آن شخصی که آزاد شد فراموش کرد که نزد رب خود (یعنی شاه) یوسف را معرفی کند و اوضاع و احوال او را برای وی توضیح دهد، و چون او فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد شاه بگوید، به ناچار از حال یوسف تحقیق نشد و او چند سالی در زندان ماند.
سزاوار است معنای آیه مورد نظر این طور فهمیده شود، زیرا مقام شامخ یوسف برتر از آن است که شیطان او را از یاد خدا غافل کند. اگر شیطان میتوانست بر یوسف مسلط شود، خوب بود او را در خلوتگاه کاخ در آن موقع حساس از یاد خدا غافل نماید [.].» (صالحی نجفآبادی، 1385: 117 ــ 119) [از این رو] از قرآن کریم استفاده میشود که چون آن رفیق یوسف فراموش کرد شرح حال یوسف را نزد سرپرست خود بگوید، او چند سالی در زندان ماند، نه اینکه سبب ماندن وی در زندان کمک خواستن وی از مخلوق باشد، و تصادفاً در این مورد، تورات هم با قرآن موافق است.» (همان: 120)
پسنوشت:
عجیب اینکه، در سریال ”یوسف پیامبر (قسمت ۱۹: دقیقه ۱۸ ــ ۲۹) از یک سو، غفلتِ یوسف (ع) از یاد خدا (کمک خواستن از دیگری) و اظهار پشیمانی وی و، از سوی دیگر، عتاب و عقاب از سوی خداوند (حبس بیشتر برای یوسف) را میتوان تماشا کرد!!!
تماشای سریال ”یوسف پیامبر (قسمت ۱۹)
یادداشتها:
ـ صالحی نجفآبادی، نعمتالله. (1385). جمال انسانیّت: تفسیر سوره یوسف (ع). چاپ سوم. تهران: انتشارات امید فردا.
ـ یادداشت مرتبط:
علامه طباطبایی:
ضمیرهایى که در جمله ”فَأَنْسَاهُ الشَّیطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ [یوسف: ۴۲] هست همه به کلمه ”الَّذِی بر میگردد، و معنایش این است که : شیطان از یاد رفیق زندانى یوسف محو کرد که نزد ربّش از یوسف سخن به میان آورد، و همین فراموشى باعث شد که یوسف چند سالى دیگر در زندان بماند. [.]
و اما اینکه دو ضمیر مذکور را به یوسف برگردانیم و در نتیجه معنا چنین شود که: شیطان یاد پروردگار یوسف را از دل او ببرد و لاجرم در نجات یافتن از زندان دست به دامن غیر آورد و به همین جهت خدا عقابش کرد و چند سال دیگر در زندان بماند، همچنانکه بعضى از مفسرین هم گفتهاند: و چه بسا به روایت هم نسبت داده باشند (احتمال ضعیفى است که) با نص کتاب مخالفت دارد.
چون صرفنظر از ثنایى که خداوند در این سوره از آن جناب نموده تصریح کرده بر اینکه او از مخلصین بوده و نیز تصریح کرده که مخلصین کسانیاند که شیطان در ایشان راه ندارد. و اخلاص براى خدا باعث آن نمىشود که انسان به غیر از خدا متوسل به سببهاى دیگر نشود، زیرا این از نهایت درجه نادانى است که آدمى توقع کند که به طور کلى اسباب را لغو بداند و مقاصد خود را بدون سبب انجام دهد. بلکه تنها و تنها اخلاص سبب مىشود که انسان به سببهاى دیگر دلبستگى و اعتماد نداشته باشد. و در جمله (”اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ) قرینهاى که دلالت کند بر دلبستگى یوسف (ع) به غیر خدا وجود ندارد. به علاوه جمله (”وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ .) [یوسف: ۴۵] خود قرینه روشنى است بر اینکه فراموشکننده ساقى بوده، نه یوسف.» (ترجمه تفسیر المیزان: ج ۱۱، ذیل آیات ۳۵ ــ ۴۲ سوره یوسف، به نقل از کتابخانه مدرسه فقاهت)
پسنوشت:
عجیب اینکه، در سریال ”یوسف پیامبر (قسمت ۱۹: دقیقه ۱۸ ــ ۲۹) از یک سو، غفلتِ یوسف (ع) از یاد خدا (کمک خواستن از دیگری) و اظهار پشیمانی وی و، از سوی دیگر، عتاب و عقاب از سوی خداوند (حبس بیشتر برای یوسف) را میتوان تماشا کرد!!!
تماشای سریال ”یوسف پیامبر (قسمت ۱۹)
یادداشتها:
ـ کتابخانه مدرسه فقاهت: ترجمه تفسیر المیزان (دسترسی در 1398/7/17)
ـ یادداشت مرتبط:
غزاله حجتی مینویسد:
به طور کلی در معرفتشناسیِ اختلافنظر، فقط اختلافنظرهای حقیقی موضوع بحث هستند. از بین اختلافنظرهای حقیقی نیز فقط برخی از آنها ارزش بررسی معرفتشناختی دارند. از اختلافنظرهایی حقیقی که ارزش معرفتی دارند با عنوان اختلافنظرهای واقعی یاد میشود. اگر بخواهیم عواملی را برای تشخیص اختلافنظرهای حقیقی واجد ارزش معرفتی (اختلافنظرهای واقعی) از اختلافنظرهای غیرحقیقی برشماریم میتوانیم به شش عامل اصلی اشاره کنیم. تنها اختلافنظرهایی ارزش بحث معرفتشناختی دارند که با نظر به این شش عامل کمابیش همرتبه باشند:
➊ اطلاعات: طرفین در مورد مسئله مورد مناقشه اطلاعاتی تقریباً برابر داشته باشند، اما به باورهای متعارضی دست پیدا کرده باشند.
➋ شواهد: طرفین، علاوهبر اطلاعات یکسان، شواهدی به یک میزان خوب نیز داشته باشند. [بین شواهد و اطلاعات فرقی جزئی وجود دارد. شواهد مستقیماً درباره خود مسئله مورد مناقشه هستند، اما اطلاعات مستقیماً دربارهٔ خود [گزارهٔ] P نیستند، بلکه به نحوه باواسطه و غیرمستقیم به P مربوط میشوند و با زمینهٔ کلیتری که P به آن تعلق دارد ربط مستقیم دارند.]
➌ دانش پسزمینه: طرفین تقریباً به میزان برابری دانش پسزمینهای مرتبط با موضوع داشته باشند. منظور از دانش پسزمینهای اموری نظیر تجربهها، آموزشها، زمینههای فرهنگی و جایگاه اجتماعی است که در پردازشی که افراد از شواهد و اطلاعاتشان دارند اثر مستقیم میگذارد.
➍ توانایی معرفتی: طرفین باید تواناییهای شناختیِ تقریباً برابری نیز داشته باشند تا گفته شود اختلافنظر بین آنها ارزش معرفتی دارد. اموری نظیر هوش، تواناییهای ذهنی و برخی استعدادها توان معرفتی هر کسی را شکل میدهد و در نحوه ارزیابی او از شواهد اثر میگذارد.
➎ زمان: طرفین باید زمان تقریباً برابری را نیز صرف موضوع مورد مناقشه کرده باشند تا اختلافنظر بین آنها ارزش معرفتشناختی پیدا کند.
➏ شرایط کندوکاو: در اختلافنظر واقعی طرفین، علاوهبر تساوی در اطلاعات، شواهد، دانش پسزمینه، تواناییهای شناختی و زمان صرفشده، در میزان تمرکزی که داشتهاند یا منابعی که مورد مطالعه قرار دادهاند یا کیفیت مطالعه تقریباً برابرند (30 ــ 24 :2014 ,Frances).
[.] پرسش مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که درست است که اختلافنظرهای حقیقی ارزش بحث معرفتشناختی دارند، اما دقیقاَ چه زمانی اختلافنظر به یک مسئله با چالش معرفتی تبدیل میشود؟ معرفتشناسان بر این نکته توافق دارند که اختلافنظر زمانی به مسئله معرفتی تبدیل میشود که طرفین از بروز آن آگاه شوند. به عبارت دیگر، تا پیش از اینکه طرفین از نظرِ مخالفِ یکدیگر درباره مسئله مشترکی که شواهد برابری برای آن دارند آگاه شوند، اختلافنظر ارزش معرفتی ندارد و چالشی برای توجیه باور طرفین ایجاد نمیکند. از این رو، افراد تا پیش از اینکه از وجود اختلافنظرهایی که در خصوص باورشان وجود دارد آگاه شوند، (به شرط اینکه آن باور را به نحو مناسبی کسب کرده باشند) در باوری که دارند همچنان موجه خواهند بود. پس، آگاهی از وجود اختلافنظر است که باور ما را با چالش و تهدید نقض شدن مواجه میکند، نه صِرفِ وجود اختلافنظر.
افزون بر این، باید اشاره کرد که بروز اختلافنظر در مواردی اهمیت معرفتی پیدا میکند که اختلافنظر بر سر موضوع مهمی رخ داده باشد و مخالفت دیگران با ما در آن موضوع مسئلهای عادی محسوب نشود. مثلاً وقتی شما از پیش میدانید درباره موضوعی طیفی متنوع از آراء وجود دارد و بیشتر این افراد (براساس عوامل پیشگفته) صلاحیت معرفتیشان از شما کمتر است آگاهی از وجود اختلافنظر اهمیت چندانی ندارد و، به همین دلیل، شما به تجدیدنظر در باور خود وادار نخواهید شد. اما اگر متوجه شوید افرادی که با شما اختلاف دارند افرادی واجد صلاحیتاند که حتی برخی از آنها، در زمینه مورد نظر، از شما دانش و مهارت بیشتری دارند، یا تواناییهای معرفتی تقریباً یکسانی با شما دارند، اما از شواهد موجود نتایج دیگری گرفتهاند آگاهی از اختلافنظر اهمیت معرفتی زیادی برای شما پیدا میکند، تا حدی که وادار میشوید در باور و شواهدتان تجدیدنظر و همه را از نو بررسی کنید.» (حجتی، 1398: 32 ــ 34)
وقتی طرفین اختلاف در همهٔ عوامل اختلافنظرِ حقیقی برابر و همزور هستند و برای بر هم زدن وضعیت تساویِ شواهد هیچ شاهدی وجود ندارد، براساس موضع مصالحهگرایی، هر دو طرف از نظر معرفتی محق هستند که داوری خود را تعلیق کنند تا زمانی که شواهد جدیدی بیابند و وضعیت تساوی را بر هم بزند و مؤید باور یا نقیض باور باشد.» (همان: 59) اما از نظر نامصالحهگرایان، بروز اختلافنظر، اگرچه شاهدی علیه باور اولیهٔ ماست، نمیتواند توجیه باور ما را در همهٔ زمینهها تضعیف کند.» (همان: 24)
یادداشتها:
ـ حجتی، غزاله. (1398). اختلافنظر دینی: بررسی معرفتشناختی. قم: کتاب طه.
ـ Frances, B. (2014). Disagreement. Polity Press.
ـ یادداشت مرتبط:
سید مصطفی محقق داماد:
اگر بنا نیست معرفت داشته باشیم، بهتر است دین نداشته باشیم, چرا که دین بدون معرفت به مراتب از بیدینی بدتر است. شاید به اندازهای که جهلِ ناشی از دین خون ریخته، سر بریده، و انسانهای دیگر را به قصد قربت قطعه قطعه کرده، آدم نکشته باشد و هیچ بلایی نقش کجاندیشی دینی را ایفا نکرده است.
در زمانی که الآن زندگی میکنیم، اگر گوش دلتان را باز کنید، در همین منطقه خاورمیانه، نالههای کودکانی را میشنوید که جلو رویشان پدرانشان را به نام خدا سر میبرند و مادرانشان را بَرده میکنند؛ به نام خدا … چه باید کرد؟ ببینید چه مزخرفاتی در منطقه ما به وجود آمده است؟ و صدای پایشان را همه گاه داریم میشنویم.
شهید ثانی را چه کسانی کشتند و سوزاندند؟ آنها که میخواستند به بهشت بروند، از عشق حورالعین این کارها را کردند، نه از روی غضب و برای پول. من در ”فاجعه جهل مقدس آوردهام که والله این حرف دروغ است که یک عدهای برای پول به کربلا آمدند. این طور نیست! اینها از روی خجالت بعداً جعل کردند، و الاّ شاید جز یکی دو نفر مثل عمَر سعد که برای گرفتن ولایت ری آمدند، بقیهشان برای خدا امام حسین را کشتند؛ حواستان باشد که بیدینها امام حسین را نکشتند، دیندارها کشتند. مستضعف یعنی کسی که او را از آگاهی پوچ کردهاند و در مغزش جهل تزریق کردهاند.
من از قرآن چنین برداشت میکنم که هر قدرت باطلی را ”طاغوت نمیگویند؛ قرآن مجید ”طاغوت را قدرت دینی نامشروع میداند، یعنی قدرتی که به نام خدا قدرتی را در دست میگیرد، ولی دروغ میگوید و نامشروع است. قرآن میگوید: اگر میخواهید بفهمید که در سایه قدرت مشروع زندگی میکنید یا نامشروع، راهش آسان است؛ یک تحقیق میدانی به ما پیشنهاد کرده است. حکومت مشروع دینی حکومتی است که در تجربه نشان داده بشود که امسال جهل کمتر از پارسال شده است. قدرت مشروع دینی قدرتی است که جهل جامعه هر سال کاهش یابد و جامعه رو به نور رفته باشد: ”یخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ [بقره: 257]؛ اما اگر امسال مردم بیشعورتر از پارسال شوند، قدرت نامشروع است.
به هر حال، در این 1400 سال در دین خیلی دروغ درست شده است؛ فقیه زبردست آن فقیهی است که بتواند اینها را غربال کند. کار فقاهت این است. الآن که شما در مشهد نشستهاید، اگر در کنار حرم اتفاقی بیفتد، تا خبرش به اینجا برسد، چند جور برای شما نقل میشود؛ چه برسد به 1400 سال اخبار مختلف. فعلاً آنچه در دست ماست قرآن است که باید آن را خوب بفهمیم و البته کار سادهای نیست و به دستور امام صادق، همه احادیث باید به قرآن عرضه شود و آنها را با قرآن سنجید. مگر میشود با یک خبری که معلوم نیست چه کسی نقل کرده است، آدم کشت و خون ریخت؟ (با اندکی ویرایش از شفقنا، دسترسی در 1398/7/1)
یادداشتها:
ـ شفقنا (انتشار در 1398/6/31)
ـ یادداشت مرتبط:
محمد اسفندیاری مینویسد:
یکی از مهمترین درسهایی که از تاریخ عاشورا فرامیگیریم این است که هیچ حکومتی از انحراف بیمه نیست. هر حکومت عادلانهای ممکن است پس از چندی، دیر یا زود، به انحراف گراید و ضمن حفظ ظاهر به ضد خود تبدیل شود. از حکومت پیامبر فقط چند دهه نگذشته بود که حکومت معاویه سر بر آورد و سپس به حکومت یزیدِ فاجر و جائر رسید و فاجعه عاشورا پیش آمد.» (اسفندیاری، 1398: 253)
یادداشتها:
ـ اسفندیاری، محمد. (1398). حقیقت عاشورا: از عاشورای حسین (ع) تا تحریفات عاشورا. تهران: نشر نی.
ـ یادداشت مرتبط:
عبدالکریم سروش مینویسد:
درسی که از واقعهٔ کربلا میتوان آموخت این است که هیچ نظام حکومتی، بشری، ی در این جهان تضمین نشده است، حتی اگر شخصیتی چون پیامبر (ص) آن را تأسیس و ایجاد کرده باشد. کجرویهای اندک اولیه رفتهرفته چنان افزونتر و افزونتر خواهد شد که کار را به فاجعهٔ غیرقابلجبرانی خواهد کشید. شرط عقل این است که سرچشمه را به بیل بگیریم، وگرنه ”چو پر شد نشاید گذشتن به پیل.» (عبدالکریم سروش، 1393: 169)
یادداشتها:
ـ سروش، عبدالکریم. (1393). قمار عاشقانه: شمس و مولانا. چاپ پانزدهم. تهران: مؤسسه فرهنگی صراط.
ـ یادداشت مرتبط:
شهید مطهری مینویسد:
من نمیدانم کدام جانی یا جانیهایی جنایت را به شکل دیگری بر حسین بن على وارد کردند و آن اینکه هدف حسین بن علی را مورد تحریف قرار دادند و همان چرندی را که مسیحیها در مورد مسیح گفتند درباره حسین گفتند که حسین کشته شد برای آنکه بار گناه امت را به دوش بگیرد، برای اینکه ما گناه بکنیم و خیالمان راحت باشد، حسین کشته شد برای اینکه گنهکار تا آن زمان کم بود بیشتر بشود.
لذا بعد از این انحراف، چارهای نبود جز اینکه ما فقط صفحه سیاه و تاریک این حادثه را بخوانیم، فقط رثا و مرثیه ببینیم. من نمیگویم آن صفحه تاریک را نباید دید، بلکه باید آن را دید و خواند، اما این مرثیه همیشه باید مخلوط با حماسه باشد. اینکه گفتهاند رثای حسین بن علی باید همیشه زنده بماند حقیقتی است و از خود پیغمبر گرفتهاند و ائمه اطهار نیز به آن توصیه کردهاند. این رثا و مصیبت نباید فراموش بشود، این ذکری، این یادآوری نباید فراموش بشود و باید اشک مردم را همیشه بگیرید، اما در رثای یک قهرمان. پس اول باید قهرمان بودنش برای شما مشخص بشود و بعد در رثای قهرمان بگریید، وگرنه رثای یک آدم نفلهشده بیچاره بیدستوپای مظلوم که دیگر گریه ندارد، و گریه ملتی برای او معنی ندارد.
در رثای قهرمان بگریید برای اینکه احساسات قهرمانی پیدا کنید، برای اینکه پرتوی از روح قهرمان در روح شما پیدا شود و شما هم تا اندازهای نسبت به حق و حقیقت غیرت پیدا کنید، شما هم عدالتخواه بشوید، شما هم با ظلم و ظالم نبرد کنید، شما هم آزادیخواه باشید، برای آزادی احترام قائل باشید، شما هم سرتان بشود که عزت نفس یعنی چه، شرف و انسانیت یعنی چه، کرامت یعنی چه. اگر ما صفحه نورانی تاریخ حسینی را خواندیم، آن وقت از جنبه رثائیاش میتوانیم استفاده کنیم وگرنه بیهوده است. خیال میکنیم حسین بن علی در آن دنیا منتظر است که مردم برایش دلسوزی کنند یا ــ العیاذبالله ــ حضرت زهرا (س) بعد از هزار و سیصد سال، آنهم در جوار رحمت الهی، منتظر است که چهار تا آدم فکسنی برای او گریه کنند تا تسلی خاطر پیدا کند!» (مطهری، 1377: 22 ــ 23)
یادداشتها:
ـ مطهری، مرتضی. (1377). حماسه حسینی: سخنرانیها. جلد 1. چاپ سیام. تهران: انتشارات صدرا.
ـ یادداشت مرتبط:
درباره این سایت